معنی لایه شفافی در چشم

حل جدول

لایه شفافی در چشم

قرنیه


لایه

پوست، قشر، بستر

بستر، پرده، پوست

لغت نامه دهخدا

شفافی

شفافی. [ش َف ْ فا] (حامص) لطافت و نازکی و تنکی. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). || درخشندگی و تابناکی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شفاف شود.


لایه

لایه. [ی َ / ی ِ] (اِ) مرادف لای است. (آنندراج). رده ٔ دیوار و تای جامه و کاغذ و در عرف آن را ته گویند. (غیاث) (فرهنگستان این لغت را بجای طبقه پذیرفته است). لایه های خاک جنگل عبارتند از: پوشش مرده که از مواد آلی ساخته شده ولاشبرگ و خاک گیاهی و خاک معدنی و خاره. این لایه ها با یکدیگر پیوستگی دارند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 87).

لایه. [ی ِ] (اِخ) نام دهی جزء بلوک فاریاب دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در سه هزارگزی پل انبوه و هفتاد و دو هزارگزی خاوری پل لوشان.دارای 1800 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

فرهنگ فارسی هوشیار

شفافی

از ساخته های فارسی گویان ترا پدیدی ‎ لطافت نازکی، درخشندگی تابناکی.


لایه

(اسم) هر چنه از دیوار رده، طبقه زمین. رده دیوار و تای جامه و کاغذ


بلور لایه

به جای احجار متبلور مطبق مها لایه احجار متبلور مطبق.

فرهنگ معین

لایه

(یِ) طبقه، طبقه زمین.

فرهنگ عمید

لایه

آنچه لای چیزی بگذارند،
پارچه‌ای که لای رویه و آستر لباس بدوزند،
(زمین‌شناسی) طبقۀ زمین،

نام های ایرانی

لایه

دخترانه، پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور

مترادف و متضاد زبان فارسی

لایه

بستر، بنلاد، پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه

گویش مازندرانی

لایه

نوبت

اطلاعات عمومی

معادل ابجد

لایه شفافی در چشم

1064

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری